کد مطلب:102469 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:407

مراء و لجاجت و خصومت











مراء و مریه به معنی جدل كردن به منظور خودنمایی و ستیزگی برای به كرسی نشانیدن سخن و اندیشه و خواست خویش است. كسی كه با چنین روحیه ای به بحث و گفتگو می پرداد، هدفش رسیدن به حقیقت نیست، بلكه خود او با شك و بی اطلاعی به موضوع می نگرد، لیكن از روی خودنمایی و با روحیه ی ستیزه جویی،

[صفحه 358]

می خواهد سخن خود را به عنوان حق و درست اثبات كند. لذا چنین روحیه ای ناپسند شمرده شده است. امیرالمومنین درباره ی مراء می گوید:

«من ضن بعرضه فلیدع المراء.»[1].

هركس كه برای نگاهداری آبروی خویش آزمند است، باید از ستیزه دست بردار. زیرا سرانجام بی پایگی و نادرستی سخن ستیزه گر آشكار خواهد شد و آبرویش خواهد رفت.

و در تعریف شك می فرماید:

«و الشك علی اربع شعب: علی التماری و الهول و التردد و الاستسلام. فمن جعل المراء دیدنا لم یصبح لیله...»[2].

و درخت شك نیز بر چهار شاخه است: بر ستیزه گری در گفتگو و ترسیدن و دودل بودن و تسلیم شدن. پس كسی كه ستیزه گری در گفتگو را عادت خود ساخت شب اندیشه اش به بامداد یقین نخواهد رسید.

[صفحه 359]

امیرالمومنین در ضمن نصیحتهای حكیمانه اش به فرزند برومندش امام حسن (ع) می فرماید:

«و ایاك ان تطمح بك مطیه اللحجاج.»[3].

و تو را پرهیز می دهم از این كه اسب ستیزه جویی و پافشاری بر روی سخن نادرست، تو را بردارد و اختیار از دست تو بیرون برد.

این جمله به شكل «ان تجمح بك» نیز روایت شده است كه در این صورت به معنای سركشی كردن و از جای به در بردن و از اختیار خارج كردن است.

به هر دو صورت، لجاجت به معنی فرورفتن در گرداب و لجنزار نادانی و تعصب كور و بی منطق و در اصطلاح، پافشاری كردن بر روی سخن یا رفتاری است كه انسان خود به نادرستی آن آگاهی داشته، یا دست كم درباره ی درستی آن مردد و دودل، باشد.

و نیز می فرماید:

«اللجاجه تسل الرای.»[4].

ستیزه جویی اندیشه و نگرش را تباه می گرداند.

[صفحه 360]

زیرا همین كه انسان در گفتگوی با دیگری- بی آن كه به درستی گفتار خود یقین داشته باشد- بر روی آن پافشاری كند و بخواهد هر طور شده، آن را به اثبات برساند، توان اندیشیدن و در ژرفای موضوع نگریستن و در نتیجه تدبیری را كه باید بیندیشد، از دست می دهد.

یكی دیگر از اخلاق ناپسند و خصلتهای زشت در انسان، خصومت به معنای همان ستیزه جویی در گفتار و دشمنی ورزیدن با دیگری در رفتار متقابل است. می فرماید:

«من بالغ فی الخصومه اثم و من قصر فیها ظلم و لا یستطیع ان یتقی الله من خاصم.»[5].

كسی كه در دشمنی از اندازه گذشت گناه ورزید و هركس درباره ی آن كوتاهی كرد ستم دید و كسی كه با دیگران به ستیزه جویی ایستاد نمی تواند پروای الهی داشته باشد (از خدا بترسد).

خصومت بدان معنی است كه انسان به جای حل مسائل اجتماعی، در میان خودی، به شیوه ای نادرست و غیرمنطقی، با شخصی كه مساله و مشكلی دارد، دشمنی ورزد، زیرا دشمنی ورزیدن زمینه ای برای كینه توزی می گردد و روابط اجتماعی را به

[صفحه 361]

نابسامانی می كشاند و زندگی انسان، تبدیل به گونه ای زندگی خشن و غیر انسانی و پر از بحران می شود.

اگر انسان در برابر اختلافات از اندازه بگذرد و بخواهد به هر بهایی منافع و خواست شخصی خود را به دست آورد، بی گمان با متوسل شدن به وسایل و ابزار ناحق برای رسیدن به غرض بی جا، به گناه می افتد و هركس در برابر دشمنی ورزیدن و كینه توزی دیگری كوتاه بیاید و از ترس یا ناتوانی، بی اعتنایی از خود نشان دهد، گرفتار ستم و تجاوز طرف خود قرار می گیرد و در چنین محیطی و با این روحیه ی كینه توزانه، نمی توان پروای خدا را پیشه كرد، زیرا پرواپیشگی قلبی زدوده از كینه و اندیشه ای پاك از هرگونه آلودگی و آگاهی از وظیفه و عمل صالح می خواهد و این مقدمات و زمینه ها، با آن روحیه ها و اعمال برای كسی فراهم نمی شود.


صفحه 358، 359، 360، 361.








    1. ح 362.
    2. از حكمت 31.
    3. از وصیت 31.
    4. ح 179.
    5. ح 298.